سلام عزيزان.به عمق تنهايي خوش آمديد.عزيزان من به ديدن وبي نميام پس دعوت نکنيد که شرمنده بشم.اميدوارم لحظات خوبيو در عمق تنهايي داشته باشيد.اگه نظري پيشنهادي انتقادي داشتيد بهم بگيد ممنون

عمــ ـــق تنهــ ـــایی

گاهی تنهایی ام آنقدر عمیق است*که در آسمان هم احساس میکنم در قفسم.










مهم نبود برای من
که تو با من چه می کنی
بیا ببین
برای تو
من با خودم چه می کنم 

+نوشته شده در جمعه 7 / 10 / 1390برچسب:,ساعت23:43توسط آرمین نخستین | |


داستان زیبای شاخه گل خشکیده ، اولین و بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد ، خواندنی و جذاب

پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید هرچند به کوتاهی داستانهای دیگر نیست اما از همه زیبا تر است

حتما چند دقیقه وقت خودتان را به خواندن این داستان قشنگ بگذارید و لذت ببرید

قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ...

این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند. توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .

چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد .

تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
........بقیه در ادامه مطلب...


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 7 / 10 / 1390برچسب:,ساعت23:24توسط آرمین نخستین | |


مــــــرد است دیگر ....گاهی تند میشود،

گاهی عاشقانه میگوید....!!

مـــــــــــرد است دیگر....

غرورش آسمان ،دلش دریاست.....!!

تو چه میدانی از بغض گلو گرفته یک مــــــــرد...؟؟! ...

تو چه میدانی از چشمانت که شده دنیای او.....؟

تو چه میدانی از هق هقِ شبانه ای که خودش خبر دارد و 

بالشتش....!؟!!


تو برو پیِ درد و دل های مردی بگرد که پاییز شده کابوس شومش....!!!

مرد را فقط مرد میفهمد و مـــــــــــرد.....!!!؟

˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ 

خوبــم

باور کنیــد

اشکها را ریخته ام

غصه ها را خورده ام

نبودن ها را شمرده ام .

این روزها که می گذرد .

خالــی ام .

خالــی ام از خشم ،

دلتنگــی ،

نفرت ،

و حتی از عشق ،

خالــی ام از احساس !

خوبــم ،


اما تــو باور نکن...! 

˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ 

دوستی یک اتفاق است و جدایی یک قانون

دلم گرفته از آدمهایی که میگن ilove you اما حتی معنیشو هم

نمیدونن. ازآدامهایی که میخوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو

نیستند. از ادمهایی که زیر بارون واست میمیرن ولی وقتی افتاب میشه

همه چیز یادشون میره..........


پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد مظلومیت خاصی دارد!

باز گذاشتن در قفسش توهینی است به او!

در قفس را ببند تا زندان دلیل زمینگیر شدنش باشد...

نه پر و بال ریخته اش!!

˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

از زندگی، از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود...
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام...
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید...
از حال من مپرس که بسیار خسته ام

˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

زندگی"باغی"است...
كه با عشق"باقی"است.
"مشغول دل" باش...نه"دل مشغول".
بیشتر"غصه های ما"...از"قصه های خیالی ماست".
پس بدان اگر"فرهاد" باشی...همه چیز"شیرین"است. 

+نوشته شده در چهار شنبه 5 / 10 / 1390برچسب:,ساعت18:33توسط آرمین نخستین | |


صدای آب می آید.
مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟

هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنی ست
حال من از این و آن پرسیدنی ست

گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:

"ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم" 

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

آنچنان سوزانم
که نگاهم
هر احساسی را به آتش می کشد


آنچنان محزون ، آنچنان غمگین
که صدایم
بغض سنگ را می شکند


افسونی که بر من نشسته است
تا مرگ مرا بدرقه می کند
تا تابوتم را در هم شکند

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

چرا وقتی که آدم تنها میشه، غم وغصش قدریک دنیا می شه؟
می ره یک گوشه پنهون می شینه،اونجا رو مثل یه زندون می بینه
غم تنهایی اسیرت می کنه،تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
وقتی که تنها می شم اشک تو چشام پر می زنه
غم میاد یواش یواش خونه دل در می زنه
یاد اون شبها می یفتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار....
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه،
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باز داره زاغ ابرارو چوب می زنه
 اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمی شه

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
کم کم به سطح آینه ام برف می نشست
دستم بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشیم تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

یه نفر خوابش میاد واسه خواب جا نداره
یه نفر لقمه ی نون واسه ی فردا نداره
یه نفر میشینه و اسکناساشو میشموره
میخواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم میشه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا میخواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخاب هم میکنه ، پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه میخواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ، همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره میمیره ، خرج مداوا نداره
یکی انشاشو میده توی خونه صحیح کنن
یکی از بر شده درد و ، دیگه انشاء نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزارتا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی میشه که همه دارن
یکی میپرسه آخه چرا مال ما نداره
یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا ؟
یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون میگه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی جای خاله بازی کلاس شنا میره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس نخورده که نخورده شب و روز نا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرقه بین آدما
این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
خدا به هر کسی هرچی دلش میخواد میده
همه چی دست اونه ، ربطی به شعرا نداره
آدما از یه جا اومدن ، همه میرن یه جا
اونجا فرقی بین فقیر و دارا نداره
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای سا
خت
با نمیشه ، با نمیخوام ، با نشد 

+نوشته شده در دو شنبه 3 / 10 / 1390برچسب:,ساعت10:40توسط آرمین نخستین | |


وقتی به چشمام خیره میشی
دلم یه جوری میشه
وقتی دستامو محکم تو دستات میگیری
دلم یه جوری میشه
وقتی میخوام ازت خداحافظی کنم
دلم یه جوری میشه
به این چی میگن ؟???

 

حتما برید این عکسای زیبارو ببینید

ادامه مطلب...

____________


ادامه مطلب


از زندگی، از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود...
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام...
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید...
از حال من مپرس که بسیار خسته ام

*****

هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت

تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم

هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،

با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده

زنده خواهم ماند...

تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت

که هر نفس آرامش من است ،

هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است

وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی

که میرزد از چشمانم

اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ،

شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ،

شوق دلتنگی و انتظار را میدهد...

این عشق تو است که به من فرصتی دوباره میدهد

میترسم ، میترسم ، میترسم !

یک سوال در دلم مانده که میترسم از تو بپرسم!

میخواستم بپرسم که :

عزیزم هنوز مرا دوست داری؟؟؟؟؟

******

به من تكيه كن!من تمام هستي ام را دامني مي كنم تا تو سرت را
در آن بنهي!
تمام روحم را آغوشي مي سازم تا تو در آن از هراس بياسايي
تمام نيرويي را كه در دوست داشتن دارم٬دستي مي كنم تا چهره و گيسويترا نوازش كند!
تمام بودن خود را زانويي مي كنم تا بر آن به خواب روي!
خود را٬ تمام خود را به تو مي سپارم تا هر چه بخواهي از آن بياشامي ، از آن برگيري ٬ هر چه بخواهي از آن بسازي ٬ هر گونه بخواهي٬باشم

 

+نوشته شده در سه شنبه 20 / 9 / 1390برچسب:,ساعت16:30توسط آرمین نخستین | |


پريشانم

چه مي‌خواهي‌ تو از جانم؟!

مرا بي ‌آنکه خود خواهم اسير زندگي ‌کردي

خداوندا!

اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي

لباس فقر پوشي

غرورت را براي ‌تکه ناني

‌به زير پاي‌ نامردان بياندازي‌

و شب آهسته و خسته

تهي‌ دست و زبان بسته

به سوي ‌خانه باز آيي

زمين و آسمان را کفر مي‌گويي

نمي‌گويي؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خيز تابستان

تنت بر سايه‌ي ‌ديوار بگشايي

لبت بر کاسه‌ي‌ مسي‌ قير اندود بگذاري

و قدري آن طرف‌تر

عمارت‌هاي ‌مرمرين بيني‌

و اعصابت براي‌ سکه‌اي‌ اين‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمين و آسمان را کفر مي‌گويي

نمي‌گويي؟!

خداوندا!

اگر روزي‌ بشر گردي‌

ز حال بندگانت با خبر گردي‌

پشيمان مي‌شوي‌ از قصه خلقت از اين بودن، از اين بدعت

خداوندا تو مسئولي

خداوندا تو مي‌داني‌ که انسان بودن و ماندن

در اين دنيا چه دشوار است

چه رنجي ‌مي‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است 


میترسند...

دخترک*های شهر من 

دیگر از سایه ی مرد هم میترسند.. 

روزگاری می*گفتند سایه ی بالا سر یعنی* مرد اما حال.. 

میترسند...

... ... ... ... 

مردانگی مرده
است... 

دیگر اینجا عطر زنانگی هم بیهوده است.. 

تلخ خاطره*هایی* مانده از این مردم... 

مردم همه در بیهوده رفتن*های خویش سردرگم...

 

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

من از تنها بودن زیاد راضی نیستم ...



ولی خوشحالم كه با خیلی ها نیستم .......


دیدن همیشه خوب است
خواه دیدن آن زیبایی ها باشد
خواه دیدن این زیبایی ها

شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم از این هم ویران تر باشد 


اگر شبي فانوس نفسهاي من خاموش شد ، 
اگر به **** آشنايي ،
برخوردي و عده اي به تو گفتند ،
کبوترت در حسرت پرکشيدن پر پر زد !
تو حرفشان را باور نکن !
تمام اين سالها کنارمن بودي !
کنار دلتنگي دفاترم !
درگلدان چيني

_____________

+نوشته شده در جمعه 16 / 9 / 1390برچسب:,ساعت14:35توسط آرمین نخستین | |


برای خریدن عشق هر كه هرچه داشت آورد
دیوانه هیچ نداشت گریست
گمان كردند چون هیچ ندارد می گرید
اما هیچكس ندانست بهای عشق اشك است!!!

 

بقیه در ادامه مطلب...


ادامه مطلب


گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !

 

بقیه عکسها با اندازه بزرگ در

ادامه مطلب...


ادامه مطلب


سلامتی  مادر

که وقتی غذا سر سفره کم بیاد

اولین کسی که
از اون غذا دوس نداره خودشه . . .  

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه .

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولـی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ しѺ√乇 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

به سلامتی حلقه های زنجیر

که زیر برف و بارون میمونن
زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن . . .

............................

بقیه در ادامه مطلب...

منبع: سنگ صبور


ادامه مطلب


تنها نشسته ام . . .

چای می*نوشم ، و بغض می کنم !

هیچکس مرا را به یاد نمی*آورد !

 این همه آدم ، روی کهکشان به این بزرگی !

 و من . . .

 حتی آرزوی ِ یکی نبودم . . .! 

جايي خواندم ما آدمها زنده ايم


به سبب آنكه كسي دوستمان داشته باشد


سوالي پيش آمد...!!!


من براي چه زنده ام..؟!!

چـقـدر خـوبـه . . .
یـکـی بـاشـه
یـکـی بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه
سـرتـو بـزاری روی سـیـنـش آرومـت کـنـه
هـُرم نـفـس هـاش تـنـت ُ داغ کـنـه
عـطـر دسـتـاش مـوهـاتـو نـوازش کـنـه
چـقـدر خـوبـه
چـقـدر خـوبـه کـه آروم دم گـوشـت بـگـه
غـصـه نـخـوری هـا . . .

سنگ،کاغذ، قیچی
کدام باشم از تو برده ام دنیا؟
...سنگ باشم؟
یا قیچی؟
بشکنم یا جدا کنم
.
کاغذ باشم که تو بنویسی و من اجرا کنم؟
آخ دنیا...آه دنیا...
با من هم بازی نشو.

خیلی تنهام

خیلی وقته که دلم میخواد پیش خدا برم

از زمین دل کندم و اون بالا بالاها برم

آخه اینجا هیچ کسی عاشق آدم نمیشه

اگه هم عاشق بشه لایق آدم نمیشه

یکی عاشقت میشه میگه که خیلی با حالی

آخر کارش میفهمی عمریه سر کاری


 

دلم دریاچه ی غم شد دوباره / قد آیینه ها خم شد دوباره

صدای سنج و دمام اومد از دور / بخون ای دل محرم شد دوباره . . .

★ღ☆★ღ☆★ღ☆★ღ☆


عالم ، همه خاک کربلا بایدمان

پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان

تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید

همواره حسین ، مقتدا بایدمان . . .

★ღ☆★ღ☆★ღ☆★ღ☆


محرم آمد و دلها غمین شد / غم و عشق وبلا با هم اجین شد

حسین آماده بهر جانفشانی است / دوباره فاطمه قلبش حزین شد . . .

ادامه مطلب....


 


ادامه مطلب
?

Love Icons

Love Icons



با کليک روي +? عمق تنهايي رادر گوگل محبوب کنيد

style=div style=0&br onmouseover=br20br